مادر
مادرم تا بود روح در بدن تا زمان فرصت دهد
تا قلم در دست من یاری کند می نویسم دوست میدارم تو را
هر چه بودم هر چه هستم هر چه دارم از تو دارم
بی تو هیچم بی تو پوچم بی تو من دنیا ندارم
گر اجل خواهد تو را از من بگیرد
سر به تعظیم می روم پیش اجل التماسش می کنم گویمش بعد مرگ مادرم دنیا برای ما دگر ارزش ندارد
جان من بادا فدای مادرم
مادرم تنها رفیق و همدمم
مادری که در تنهایی همدم در سختیها رفیق
مادر دوستت دارم
بیادتو
وقتیکه بهار میاد وقتیکه سبزه میاد وقتیکه شکوفه ها باز میشن و پرنده ها
پر میزنند لا به لای علفها قلمم بی اختیار به سمت کاغذ ها میره و می خواد
از تو بگه از تو برام یاداشت بزاره
عمر تو فقط عزیزم یه بهار داشت تو بهار سبز شدی تو بهار میوه دادی تو
بهار خشک شدی
میوه هات همیشه غزیزم واسه من موندنین اونها چیزی نیست بجز غیرت و
معرفت و همت بالات که برام همیشه خوندنیه گفتنیه وقتی که اون قاب عکس و می بینم
وقتی که خاطره ها زنده میشن به خدا جون تنها عزیزم مادرم دوستت دارم
فریاد بزم و بگم کاشکی الان من بودم یا تو بودی کنار من مطمئن باش که
یه روز میام سراغت مطمئن باش که یه روزمیام کنارت
یادگار
کو پدر مادر پیرم کو عصاش تا من بگیرم
روزی صد بار از خجالت زنده میشم و می میرم
پدرم یه شب چنین گفت پسرم عصای پیریم
اگه فرصتی خدا داد زنده باشیم و ببینیم
مادرم همیشه میگفت پسرم دعای مادر
باشه حافظ شما و همچنین حافظ خواهر
توی این خونه قدیمی خاطرات بچه گیمه
اون درخت تک و تنها یادگار کودکیمه
پیش ازمرکش مادرم گفت تونماز ما ادا کن
شب جمعه دسته ای گل تو بیا ما رو صداکن
ماندن
وقتی که ناز میکنی چشماتو باز میکنی
تا میام نگات کنم گریه آغاز میکنی
با نگام داد میزنم داد و فریاد می زنم
اما تو بازم برام شکوه آغاز میکنی
گریه هات خیلی زیاد دل ما رفته ز یاد
دیگه توی زندگی ما رو هیچ کس نمی خواد
تو بیا خنده بکن دیگه کم گریه بکن
تو بیا قصه بگو دیگه کم شکوه بکن
تو بیا شعری بخون تو بیا پیشم بمون
تو بیا بیا بیا کنار من تو برام حرفی بزن بهار من